چرا اینقدر از سینما دور بودید و کار نکردید. از سال ۸۳ تا ...
رفقای شما بودند که نگذاشتند کار کنیم. البته متأسفانه رفقای قدیمی خود من هم بودند. دائماً دعوا بود. وسط دعوا که نمیشود کار کرد.
البته به انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس رفتم و داوطلبانه هاراگیری کردم و گفتم یک مدت کار نمیکنم و بهجای آن به ساخت فیلمهای جنگی کمک میکنم. این هم یک اشتباه دیگر بود. آدم در زندگیاش اشتباه زیاد میکند. حالا شما جوان هستید، سعی کنید اشتباهات ما را نکنید.
نکتهای که وجود دارد این است که «مزارشریف» سوژه ملتهبی دارد و سوژه آرامی نیست. درست است که الان فضای اکرانش آرام است، ولی واقعیت این است که سوژه ملتهبی است و حرفوحدیثهای متفاوت دربارهاش زیاد است. دلیل انتخاب این سوژه برای ساخت چه بود؟ چرا با یک فیلم بیدردسرتر به سینما بازنگشتید؟
این خودش یک بیماری است که نمیتوانم کار آرام و راحت بکنم و نمیدانم چرا. تربیتشده دوران انقلاب و جنگ هستیم دیگر. کلاً اکشن هستیم، ولی واقعیت این است که فیلمسازی مثل رانندگی و دوچرخهسواری است و اگر ۱۰ سال هم کار نکنی، فیلمسازی یادت نمیرود ـ البته هیچ فیلمسازی دوست ندارد برای مدت طولانی فیلم نسازد و در شرایطی قرار گرفتم که فیلم نساختن اشتباه خودم بود ـ ولی طولانی شدن زمان باعث میشود انسان تأمل بیشتر و یک خرده خودش را بازسازی و حتی فرصت کند چهار تا کتاب بخواند و چهار تا فیلم ببیند. از این جهت به نظر من اتفاقاً خوب هم هست. همانطور که عرض کردم ما خودمان کلاً آدمهای آرامی نیستیم و دنبال کارهای آرام نمیرویم و شاید لازم باشد کمکم برویم. سن و سالمان دارد یک جوری میشود که فکر میکنم باید بهتدریج به سراغ کارهای آرام برویم، ولی واقعیت این است که موضوع خیلی موضوع مهمی بود. حداقل برای من خیلی اهمیت پیدا کرده بود. اوایل با آن درگیر و متوجه جزئیاتش شدم و بعد هرقدر که اطلاعاتم بیشتر میشد، علاقه و انگیزهام هم بیشتر میشد، بهخصوص که از یکجایی احساس کردم انگار عدهای دوست ندارند این فیلم ساخته شود. اینجور مواقع آدم بیشتر انگیزه پیدا میکند. بههرحال فکر میکردم اتفاق بسیار مهمی در تاریخ کشور است و مسکوت مانده است. بنا هم نداشتم یک فیلم تحلیلی بسازم، ولی فکر میکردم باید احیا و زنده شود و این فیلم بهعنوان یک سند زنده و قطعی بماند و به نظرم سینما این فرصت را در اختیار آدم قرار میدهد.
کثرت روایتها در خصوص این ماجرا باعث میشد منابع بیشتری در اختیار شما قرار گیرد یا نگرانیهای شما را در این مورد که اگر اثر درنیامد چه میشود، بیشتر میکرد؟
قصه مزارشریف جدا از اهمیت موضوع که واقعاً یک موضوع ملی است و تبدیل به دغدغه شخصی من شده بود، در درون خودش بار دراماتیکی را که به دنبالش بودیم داشت و حجم زیادی از اطلاعات هم موجود بود که میتوانست به ما کمک کند تا بتوانیم به ریتم بهتری هم دست پیدا کنیم. فکر میکنم در کنار این قضیه بهاندازه پنج تا مزارشریف دیگر هم میشد ساخت. اتفاقات متفاوتی که در این مسیر میافتد و حتی مقدمتر و مؤخرتر از این موضوع را میتوانیم کار کنیم، ولی سینما تایم محدودی دارد و ما در آن تایم کار کردیم.
در میان منابعی که در اختیار داشتید، اصلیترین منبع شما خود آقای شاهسون بود؟
بهطور طبیعی همینطور است، چون تنها آدمی است که در آن ماجرا حضور داشته و بعد توانسته بود خود را به ایران برساند.
برای نوشتن فیلمنامه از چه منابع یا شخصیتهای دیگری ـ در صورتی که مایلید اسم ببرید ـ استفاده کردید؟
عدهای از بچههایی که از قبل در کنسولگری بودند، مثلاً یکی از آنها از دوستانی است که شب قبل از این حادثه به همراه سرکنسول از مزارشریف بیرون میآید. با آقای بروجردی صحبت کردم.
آن موقع معاون بخش افغانستان، پاکستان و ... وزارت امور خارجه بودند. البته ایشان به دلایل شخصی، بخشی از مطالبی که از قول ایشان نقل کردهام، در جایی صحبت کردند و مرا تکذیب کردهاند، ولی بعداً که به سایتها مراجعه کردم، دیدم مطالبی را که به من گفتهاند در یکی از سایتها هست؛ یعنی غیر از اینکه به من گفته بودند در جای دیگری هم مصاحبه کرده و گفته بودند. حالا ایشان چه اصراری دارد که بگوید با من صحبت نکرده است، خودش میداند. بههرحال مجموعهای از آدمها دخیل بودند. آخر کار هم با خانم افخم گفتوگویی کردیم که خیلی خوب بود.
در روند تکمیل فیلمنامه؟
بله در آنجا متوجه شدیم موضوع، مسأله خود وزارت خارجه هم هست. به قول خانم افخم موضوعی است که هنوز پروندهاش باز است و در مذاکرات و ملاقاتهایی که با طرف پاکستانی دارند، معمولاً این موضوع مطرح میشود، چون بههرحال پاکستان بخشی از این ماجراست.
بعد از اینکه فیلمنامه را تکمیل و همه منابع را بررسی کردید، آیا با منبع دیگری مواجه شدید که بگویید کاش قبل از تکمیل فیلمنامه به این سند بر میخوردم و یا با این آدم مواجه میشدم. از این اتفاقات برای شما افتاد؟
نه خوشبختانه. فیلم که ساخته شد، آقای شاهسون فیلم را دید و خیلی راضی و معتقد بود که تا حد زیادی به ماجرا نزدیک است. البته غیر از بخش سینمایی کار که تغییرات لازم است و قصه تغییراتی میکند، ولی وقتی تنها شاهد ماجرا فیلم را تأیید میکند، خیال آدم راحت است که امانتداری کرده و چیزی که ساخته به واقعیتی که اتفاق افتاده خیلی نزدیک است.
در جایی خواندم که گفته بودید فکر میکردم کار طالبان است و بعد فهمیدم کار پاکستان است. حالا میبینیم انگلیس هم نقش دارد. این نکته به این موضوع برمیگردد که انگلیس در همه چیز نقش دارد، یا واقعاً دلیل و مدرکی برای این امر وجود دارد؟
این یک سوءتفاهم بود. در صحبتهایی که کردم، آخرش گفتم کار انگلیسیها است. به شوخی مثل داییجان ناپلئون گفتم، ولی معتقدم جریاناتی که در دنیا اتفاق میافتند، هیچکدامشان بدون رهبری امریکا، انگلیس و چند کشور دیگر اتفاق نمیافتند. اگر بخواهیم کمی عقبتر برویم، اساساً ظهور و حضور طالبان و تقویت آن و کمک کردن به اینکه شکل بگیرد و حتی بر افغانستان حاکم بشود، کار امریکاییها بود و مطمئناً دخالت داشتند و خودشان هم گفتهاند، یعنی چیزی نیست که پنهان باشد، ولی مثل جریان داعش است که از یکجایی از کنترلشان خارج میشود و از جایی به بعد مجبور میشوند در مقابلش بایستند. در حالی که خودشان آن را به وجود آوردند، همانطور که صدام را به آن شکل به وجود آوردند و یا جریانات دیگری که در اطراف ما اتفاق میافتند.
فکر میکنید سوژه مزار شریف تا چه حد مخاطب را درگیر میکند؟ چقدر فضای فعلی جامعه ایران منتظر است چنین سوژههایی کار شوند؟
خود من در مورد مخاطب تحلیلی دارم که مربوط به حالا و فیلم مزارشریف هم نیست. این نوع موضوعات و سوژهها به دلایل مختلف، الان دیگر برای جذب مخاطب دچار مشکل هستند. بخشی به ما برمیگردد. منظورم از ما فقط هنرمندان نیستند، بلکه به مایی که به نوعی ذائقهسازی فرهنگی میکنیم و ذائقه مخاطب را شکل میدهیم. یک بخش هنرمندان و بخشی هم مسئولین هستند. به نظرم قسمت زیادی از قضیه به مسئولین برمیگردد. دلزدگیای را که ما در مردم ایجاد میکنیم چیزی نیست که با فیلم و تبلیغات بشود براحتی و دوباره درست کرد. نسبت به جنگ هم همین اتفاق افتاده است. وقتی به حجم شهدا، جانبازان، اسرا و خانوادههای آنها نگاه میکنیم میبینیم این حجم بهقدری زیاد است که انگار همه مردم در جنگ بودهاند، ولی الان واقعاً چه کسی از این مردم حاضر است به سینما برود و فیلم جنگی ببیند؟
قسمتی از آن برمیگردد به اینکه ما از موضوعات ارزشی استفاده درست نکردهایم. متأسفانه خود این کلمه ارزشی هم دستمالی شده است و وقتی از آن استفاده میکنم، با ترسولرز همراه است، چون خیلی از آن سوءاستفاده شده است. بههرحال موضوعاتی که ازنظر من ارزش گفته شدن دارند، وقتی بهوسیله عدهای مصادره میشود و گویی ملک شخصی یک عده است و از آنها سوءاستفاده میکنند و رفتارهای ناشایستی که مردم دوست ندارند از آنها سر میزند و متأسفانه مردم نسبت به این موضوعات هم مشکل پیدا میکنند. وقتی ماشینی را کنار خیابان پارک میکنید، اگر بدانند مال شماست و شما را دوست نداشته باشند، ممکن است یک خط هم روی آن بیندازند. ممکن است اشاره کنند و خیلی هم دربارهاش بد بگویند، در حالی که ماشین، ماشین است.
البته موضوع دفاع مقدس خیلی فراتر از این مثالی است که زدم. همانطور که گفتم موضوع همهگیری است.
یعنی به نظر شما علت عدم استقبال از فیلمهایی که موضوعشان حتی تا این حد مهم است، اما کسی به سراغ دیدنشان نمیرود، سوءاستفادهای است که پیش از این از این موضوعات شده است؟
یکی از دلایلش این است. یکی هم این است که در این زمینه، فیلمهای مرتبط با انقلاب، جنگ، حوادث تاریخ معاصر و مفاهیم دینی فیلمهای جذاب و خوبی نساختهایم. فیلمهایی ساختهایم که اغلب مشکل دارند، جز معدودی و کارگردانهایی که موفق بودند. این موضوع هم تأثیر دارد. خود من وقتی دو سه بار به سینما میروم و یا تلویزیون فیلمی را نشان میدهد و میبینم چیز جدیدی ندارد و دائم دارد شعار میدهد، طبیعتاً برای بار چهارم پای چنین فیلمی نمینشینم. سینما که سهل است، از تلویزیون هم که بسیار سهل و دستیافتنی است تماشا نمیکنم.
عدهای از مردم ما که به خیلی چیزها اعتقاد دارند خیلی اهل سینما نیستند. جمعی هم که اهل سینما رفتن هستند ـ اینهایی که میگویم بر اساس آمار و ارقامی است که سینماها و سینماروها به ما میدهند ـ به نظرم قهر کردهاند. این قهر هم که میگویم یک جور انتقام گرفتن از آدمهایی است که اینها نمیخواهند به حرفهایشان گوش بدهند. خیلی از کارهایی که ما میکنیم و آثاری که میسازیم، حرف آقایان به نظر میرسد، به همین دلیل متأسفانه گاهی به ما میگویند سفارشیساز.
منظورتان از آقایان کیست؟
برخی مسئولین نظام. شما که این حرفها را نمیزنید، ولی من میزنم.
چه ایرادی دارد؟ اگر قهر وجود دارد، بقیه آثار هم نباید دیده شوند.
بله بقیه آثار هم دیده نمیشوند. محمد (ص) فیلمی است که به نظر میرسید باید کولاک کند و خیلی بفروشد. با حفظ حرمت کلمه «ارزش» و نه چیزی که از آن سوءاستفاده میشود، هر اتفاقی که بیفتد، مردم میروند و میبینند.
به هرحال سینماگر، باید بداند دارد برای چه کسی فیلم میسازد و منِ سینماگر باید مخاطبم را بشناسم. در سالهای اخیر خیلی به این موضوع فکر و دلایلی هم پیدا کردهام، همه اینها دارد به من میگوید که مخاطب دارد به شکلی به این موضوعات دهنکجی میکند. البته به مخاطب حق میدهم. این حرف را دارم صمیمانه میزنم و ابداً پز روشنفکری نیست. وقتی از وضعیت موجود دلخور هستم، چرا باید از دیپلماتها و سیاست خارجی کشورم حرف بزنند؟ وقتی مردم به هر دلیلی با وزارت خارجه مشکل دارند و تا وقتی از وضعیت معیشتی و بیکاری فرزندانشان و جزئیات مختلفی که به آنها اشاره نمیکنم و کلیات را عرض میکنم ناراحت و در رنجاند، چرا باید بنشینند پای صحبت من که دارم از دیپلماتها حرف میزنم؟ البته من میگویم این جفاست. اگر الان از من بپرسید به مردم میگویم بیایید به روزهایی که به سرنوشتمان، تکتک آدمهای کشورمان، ایران و دینمان برگردیم. دلم میخواهد واقعاً این اتفاق بیفتد.
به نظر شما مخاطب نداشتن فیلمهایی مثل مزارشریف تا حد زیادی متأثر از فضای بیرونی و جامعه است یا از خود فیلم میآید؟
بله فیلم قطعاً در جای خودش تحلیل، نقد و اشکالاتی دارد.
چقدر احتمال دارد که وقتی بینندهای فیلم مزارشریف را میبیند به یک نفر دیگر هم پیشنهاد بدهد که برو و فیلم مزارشریف را ببین؟
به نظرم زیاد. به نظر من مشکل ما به سینما بردن مخاطب و مشکل مزارشریف هم همین است، و الا معمولاً کسانی که فیلم را دیدهاند، در تماسهایی که مستقیم یا غیرمستقیم با آنها داشتهام، مجموعاً فیلم را اثری دیدهاند که هم التهاب و کشش لازم را دارد تا بیننده را نگه دارد و هم موضوع مهم و مغفول ماندهای است. موضوعی که بهعمد قرار نبوده است درباره آن کار شود و راجع به آن سکوت بوده است. همه اینها باید کمک کند که این فیلم دیده شود، ولی به نظرم دو اتفاق افتاده، یکی اینکه تبلیغات ما خیلی ضعیف و نوع تبلیغاتمان درباره مزارشریف هم غلط بوده است. با اینکه میدانیم شرایط فیلمهای سینمای دفاع مقدس چگونه است، تیزر و آنونس این فیلم را که به هیچوجه دفاع مقدسی نیست مثل فیلمهای دفاع مقدس ساختهایم که خیلی به نظرم درست نیست.
مگر اینها در اختیار خود شما نبود؟
خودم هم اشتباه کردم، ولی واقعیت این است که این تخصص من نیست. من باید فیلمم را بسازم و جریانی که بلد است باید بازاریابی و تبلیغات کند. فکر کنید این اتفاق در دولت اصلاحات افتاده و جریانی که با اصلاحات مخالف است، سعی کند از این ماجرا به نفع خود استفاده و در تبلیغات فیلم دائماً به این قضیه اشاره کند. به این ترتیب کسری از تماشاچی را از دست میدهیم. همه اینها خطاهایی هستند که در کاهش مخاطب مؤثرند...
در مورد فیلم شما این اتفاق افتاده است؟
متأسفانه بله. شاید بعضیها از موضع دلسوزانه هم وارد شده باشند، یعنی بعضی جناحها تصمیم گرفتهاند از یک فیلم خوب دفاع کنند، ولی چون قضیه یکسویه و بعضی جاها هم از آن استفاده جناحی شده، مخاطب پس زده است. مجموعهای از همه اینها دخیلاند. البته فیلم هم اشکالاتی دارد.
بخش زیادی از تحلیلی که بیان کردید ناظر به جامعه، مخاطب و اتفاقاتی است که روی دادهاند. کارگردان مزارشریف چقدر نسبت به این موضوع اشراف داشته است که دارد برای مخاطبی فیلم میسازد که اولاً ذائقهاش شکل گرفته است و ثانیاً اطلاعاتی درباره واقعه مزارشریف ندارد. مزارشریف یک پرونده باز بایکوت شده است و امثال آقای برزیده و دیگر آدمهای رسانهای هستند که میدانند موضوع از چه قرار است و میروند و پروندهها را میخوانند تا ببینند واقعاً چه اتفاقی افتاده است، ولی نسلی که امروز سینما میرود و میانگین سنی او نهایتاً سی سال است، وقتی این اتفاق افتاده اصلاً سن و سالی نداشته یا دغدغه آن را نداشته و این پرونده هم که بایکوت شده است. چرا باید برود و مزارشریف را ببیند؟ فیلم مزارشریف چه چیزی را به این آدم اضافه میکند؟ به نظر میرسد مزارشریف اثری است که پیش از آن باید توضیحاتی دربارهاش داده میشد. مثلاً مستندی دربارهاش ساخته و نمایش داده میشد. این هم یکی از اشکالات کار هست که نسل من بدون هیچ مقدمهای وارد ماجرایی میشویم و هیچ زمینه قبلی هم در ذهنمان شکل نگرفته است تا دلیل این رویداد را بفهمیم. تبلیغ واقعی هم نمیشود که منِ مخاطب متوجه شوم دارم میروم و فیلمی را میبینم که سیری دارد و درمییابم در کدام فضا هستم و فیلم در چه سالی است و چه اتفاقی بین ما و آنها افتاده است. خود افغانستان چه ویژگیهایی دارد؟ ما فقط کنسولگری را میبینیم و این اتفاقاتی که در حال وقوع هستند. چقدر این ناظر به فیلم است، یعنی شما چقدر مخاطبی را که هیچ ذهنیتی ندارد در نظر گرفتهاید و چنین مخاطبی چگونه قرار است با این موضوع درگیر و این داستان برایش تبدیل به یک بحران شود؟
فیلم در درجه اول قرار بود فیلم، یعنی سرگرمکننده باشد. در وهله اول حواسمان به این بود که داریم فیلم میسازیم که قرار است در سینما نمایش داده شود و مخاطب عام برود و آن را ببیند. خود من منتقد این هستم که ما یک صحنه شهادت را از نزدیک دیدهایم و روی ما تأثیر گذاشته است و حالا آن را نشان بدهیم و بگوییم مخاطب امروز، تو هم ببین و تحت تأثیر قرار بگیر. این اتفاق نمیافتد و نسبت به این موضوع آگاه بودم، بنابراین میخواستم یک فیلم سرگرمکننده بسازم که مخاطب را درگیر کند و یک ساعت و نیم در سینما بنشاند. آدمهایی هم که فیلم را دیدهاند میگویند حس کردیم زود تمام شد و فکر میکردیم هنوز ادامه دارد. فیلم تا این حد آنها را درگیر کرده بود.
اینکه مسأله آدمها نیست، خودش بحثی است که مقدمهای را در موردش گفتم، ولی فکر میکنم باید باشد. تصورم این است که اگر امروز خیلی چیزها مسأله ما نیست و نسبت به آنها بیتفاوت شدهایم معنایش این نیست که آنچه وجود دارد مهم نیست. چه موضوعی از این مهمتر که فیلم دارد درباره قضیهای که دربارهاش حرفی زده نشده است به ما یکسری اطلاعات میدهد. عدهای از شهروندان ما بدون هیچ مجوزی و به طرز وحشیانهای کشته شدهاند. وقتی به جنگ میروید، این ذهنیت را دارید که کشته خواهید شد، ولی یک دیپلمات و یا خبرنگاری که دارد در یک کنسولگری زندگیاش را میکند چرا باید به این شکل فجیع کشته شود؟ یا اینکه ایران قرار بود وارد یک جنگ بسیار بزرگ با افغانستان بشود. به جزئیات این موضوع نپرداختهام، چون فکر کردم بخشی از اینها را خود مخاطب باید دنبال کند، چون سینما بود و نمیخواستیم بیانیه سیاسی بدهیم یا تاریخ را تحلیل کنیم، ولی این موضوع در فیلم هست. خیلیها از من میپرسند که آیا واقعاً داشت چنین جنگی اتفاق میافتاد؟ گفتم بله. خاطرات آقای روحانی را بخوانید. داشتیم درگیر جنگ دیگری میشدیم که حتماً ته نداشت و میتوانست برای ما مسائل زیادی را ایجاد کند. با وساطت آقای روحانی و درایت رهبری این اتفاق نیفتاد، در حالی که گروههایی بودند و اصرار داشتند این جنگ به راه بیفتد و این را یک جور سازش میدانستند که به کابل نرویم و با طالبان وارد جنگ نشویم.
به نظر من اینها موضوعات مهمی هستند، ولی درست میگویید، چه کار باید بکنیم؟ گویا باید تسلیم شرایط موجود شویم و برویم طنز بسازیم. نه اینکه طنز چیز بدی است. از استهزاء حرف نمیزنم، ولی طنز واقعاً لازم است. خود من هم طنز میبینم، چون باید تخلیه و برای کار جدی آماده بشوم، ولی قرار نیست فقط این باشد. مردم عادت کردهاند. البته اینکه میگویم مردم عادت کردهاند منظورم این است که تحت فشارهایی این اتفاق میافتد. جامعه خیلی تحت فشار است و به همین دلیل به این سمت میرود. به نظرم مخاطب خیلی هم مقصر نیست. تحلیل بسیار گستردهای نیاز دارد.
ولی بههرحال باید شرایط موجود را بپذیریم. خود من دارم به این نتیجه میرسم که شرایط موجود را بپذیرم و کمی از این نوع فیلمها فاصله بگیرم. میتوانم فیلمهایی بسازم که حرف امروز باشد و بتواند با مخاطب امروز خیلی خوب ارتباط برقرار کند. مزارشریف جزو دغدغههای ۱۰ سالهام بود و باید آن را میساختم. بهرغم اینکه این تحلیل را قبل از مزارشریف هم داشتم، ولی فکر میکردم این اتفاق باید بیفتد و این یک وظیفه به گردن سینماست و اگر سینما را بلد هستم باید این کار را بکنم. حال اگر مخاطب امروز مسألهاش این نیست، نیست دیگر. چه کار میشود کرد؟
یعنی فکر میکنید این از فیلم نمیآید؟ یعنی مخاطبی که میرود و فیلم را میبیند اطلاعات کافی دستگیرش نمیشود؟
بههیچ وجه.
به تعبیر دقیقتر، فکر نمیکنید جامعه برای دیدن این فیلم پیشزمینه نیاز داشت؟ همانطور اشاره کردید شما فاصله زیادی از قضیه گرفتید و چندین سال از این ماجرا گذشت. بعد از آن حادثه، جامعه ما چندین شبه بحران را از سر گذرانده است. اگر همه پروندههای این حادثه را هم برای یک جوان باز کنید، میگوید مسائل بسیار جدیتر از این اتفاق افتادهاند.
مثلاً کدام اتفاق؟
مثلاً اتفاقات سال ۸۸، ماجراهای داخلی جامعه که این همه حادثه را از سر میگذراند، مثلاً همین حادثه مکه، همه حوادثی هستند که برای مردم ما اتفاق میافتند.
ما این قضیه را قبل از ماجرای مکه ساختیم، ولی مهمترین حادثه همان سال ۸۸ است.
نکته این است که وقتی از حادثهای این همه فاصله گرفتید، دیگر تاریخ مصرف آن میگذرد. اگر فیلم سال بعد از حادثه ساخته میشد قطعاً بیشتر مخاطب داشت.
اینطور فکر نمیکنم. البته اگر در آن زمان ساخته میشد قطعاً شرایط بهتری داشت، ولی بار معنایش این نیست که در آن زمان هم خیلی از آن استقبال میشد.
احتمالاً به یک پیشزمینه نیاز دارد. این پیشزمینه هم دست آقای برزیده نیست. آقای برزیده بهعنوان کارگردان کاری را ساخته که دغدغهاش بوده است و میگوید قائل به سفارشیسازی نیست. الان تحلیلش چیست و فکر میکند مزارشریف در چه شرایطی میتوانست مخاطب بیشتری را جذب کند؟ ما فرض میکنیم بخشی از جامعه با سینما قهر است. آیا اگر جامعه ما با سینما هم قهر نبود، مزارشریف دغدغهاش بود یا نهایتاً محمد (ص) دغدغهاش میشد؟
نهفقط مزارشریف، بلکه همه فیلمهای سیاسی که حرفی برای گفتن دارند، اگر دستشان باز باشد جذابتر میشوند؛ یعنی اگر میتوانستم در مزارشریف راحتتر حرف بزنم، مطمئناً جذابتر میشد.
سؤال بعدیام دقیقاً همین است که چقدر این ضعفها را ناظر به خطوطی میبینید که خود را ملزم به رعایت آنها میدانستید و چقدر قائلید اینها اجتنابناپذیرند؟
یکبخشی الزامات شخصی است، یعنی برای خودم خط قرمزهایی دارم.
چه خط قرمزهایی؟
عرض میکنم. من میگویم وقتی دارم راجع به موضوعی حرف میزنم که در آن یک جنایت فجیع توسط طالبان افتاده است، باید حواسم باشد که وقتی دارم نقد میکنم که در کنار این ماجرا برخی مسئولین ما هم مقصر هستند، چون چرا گذاشتند بچههای ما در آنجا بمانند، سعی میکنم به نکته دوم کمتر بپردازم، چون این جنایت نباید کمرنگ و بیتأثیر شود. اینها الزامات شخصی است، چون معتقدم مردم کلاً نباید از وضعیت داخلی کشور ناامید شوند. این مورد اهمیت دارد. خود من گاهی در اتفاقاتی که میافتد دچار یأس میشوم، ولی سعی میکنم خودم را بازسازی کنم، به همین دلیل وظیفه داریم با جامعه به همین شکل مواجه شویم. اینها الزامات شخصی هستند که میتوانند غلط باشند و تغییر کنند. شاید چند سال دیگر این الزامات را نداشته باشم، چون قبلاً الزاماتی داشتیم که امروز ندارم. یکبخشی هم این است که بههرحال داریم در این کشور فیلم میسازیم و فیلم قرار است اکران شود. مزارشریف بهقدری برایم مهم بود که نمیخواستم به هر دلیلی ساخته نشود و یا به نمایش در نیاید. آنقدر وجوه مهمی داشت که میتوانستم از چیزهایی بگذرم و شخصاً به همینی که الان وجود دارد، افتخار میکنم. احساس میکنم برای این دنیا و آن دنیایم خوب است که چنین فیلمی ساختهام. به نظرم از آن فیلمهایی است که در آینده و در سالهای بعد وجودش لازم است؛ یعنی بخشی از تاریخ کشور است که هرچند ممکن است ناقص و بد گفته شده باشد، ولی به هرحال گفته شده و همین مهم است.
خطوط قرمزی که در کشور وجود دارد در تمام ژانرها هست. شما راجع به عشق هم بخواهید حرف بزنید به نوعی این خطوط را دارید و خیلی هم متناقض هستند. چند روز پیش از رادیو ترانهای را شنیدم که بعضی از قسمتهایش حتی اروتیک بودند. از خودم پرسیدم چطور میشود که از رادیو چنین چیزی پخش شود؟ ولی در سینما بههیچوجه نتوانید به آن نزدیک شوید. نه اینکه علاقهمندم به آن نزدیک شوم. میخواهم بگویم، سانسور به معنی فجیعش وجود دارد و به این اعتقاد دارم.
منظورتان از فجیع دقیقاً چیست؟
فجیع یعنی سلیقهای.
قطعاً بیشتر از امریکا نیست، ولی چون سلیقهای است اذیت میکند.
فجیع به این معنا که یکوقت شما فیلمی میسازید به اسم رستاخیز، وجوه شرعی آن را استفتاء میکنید و میروید و با بزرگان نظام هم صحبت میکنید و ایشان هم میگویند اشکال ندارد. وجوه قانونی و پیگیری پروانه ساخت و اینها را هم که درست آنجا میدهید. فیلم را میسازید و در جشنواره دیده میشود. اکران هم میشود، منتهی فقط یک روز و فردا پایین کشیده میشود.
سانسوری را که توضیح دادید از طرف چه کسی اتفاق میافتد؟
اگر بخواهیم وارد این موضوع شویم میتوانیم بشویم، ولی فکر میکنم از آن چیزهایی است که همه میدانیم. گروههای فشاری وجود دارند که...
برایم پذیرفتنی نیست برخی که یک زمانی سکوت میکردند و همه سینماهای کشور فیلمهای آنچنانی نشان میدادند و هیچ حرفی نمیزدند، امروز یک فیلم مذهبی ساخته شده و یک آدم موجه هم آن را ساخته، یعنی آدمی است که به امام حسین (ع) ارادت دارد و قصد تخریب ندارد و اینچنین در مقابلش موضع گرفته میشود. یک آقایی در امریکا ساخته است که بگوییم نساز؟ و خود ما هم مشکوک میشویم که نکند پشت این قضیه چیزی باشد، چون اینها که دلسوزی ندارند، هرچند ممکن است این هم غلط باشد.
ولی به هرحال متأسفانه چه بپذیریم و چه نپذیریم، این سانسور فجیع وجود دارد. یک جور سانسور وجود دارد که اعلام میکنند و وزارت ارشاد میگوید این موارد است. خانمها باید روسری داشته باشند، لباسها باید این شکلی باشد و ... که در این زمینه هم الیماشاءالله تناقض وجود دارد. در تلویزیون میگویم بازیگر من که خودش پیرزن است و به لحاظ شرعی هم خیلی اشکال ندارد اگر موهای سفیدش کمی بیرون باشد، ولی خودم چون اعتقاد ندارم، این کار را هم نمیکنم، ولی چون بازیگر مقابل او سنش کمی بالاست و این خانم باید نقش مادر او را بازی کند، میخواهم موی مصنوعی بگذارم که کمی از روسری بیرون باشد تا سنش را بالا نشان بدهد. میگوید نه نباید این کار را بکنی. بعد میآیی و میبینی که موهای یک خانم جوان از روسری بیرون است و در انتخاباتها و مواقعی لازم است با خانمهایی که در شرایط عادی اگر گشت آنها را ببیند میگیرد و میبرد و هزار جور تنبیه میکند، مصاحبه میکنند. این تناقضها در جامعه واقعاً ازنظر من فجیع است. نمیدانم ازنظر شما فجیع هست یا نه.
میپذیرم سانسور سلیقهای دردآور است؛ اما سانسوری که مشخص است خیلی اذیت نمیکند. نکته اینجاست که تیر را خطا نزنیم.
من بچه انقلاب و جانباز جنگ هستم و برادری خودم را ثابت کردهام. ممکن است امروز آدم بدی شده باشم، ولی تا وقتی که خلاف آنچه بودهام ثابت نشده است کسی حق ندارد بگوید برزیده کافر شده است. من مسلمان هستم و به خیلی چیزها اعتقاد دارم و اتفاقاً نسبت به بعضی چیزهایی هم که در اطرافم هست عکسالعمل نشان میدهم. اینطوری نیست که خیلی روشنفکر شده باشم که بخواهم بر سر اعتقاداتم باکسی معامله کنم. این را به شما بگویم که جمع کثیری از بچههای سینما، حتی آنهایی که ظاهرشان ممکن است ازنظر من و شما خیلی مذهبی و مسلمان نباشد، اینطوری فکر میکنند. اینها حداقل به چیزی که نظام دارد میگوید مقید هستند، یعنی میگویند چه کار باید بکنیم یا نکنیم، چون کشورشان را دوست دارند و میدانند دارند کجا زندگی میکنند، ولی واقعیت این است که ما خیلی وقتها مثل تکفیریها عمل میکنیم. آنها برای کسی که او را کافر میدانند مجازات سنگینی قائل میشوند و او را میکشند. در اینجا نمیکشند، چون ابزارش را ندارند، نظام اجازه نمیدهد و دادگاهها اجازه نمیدهند و قدرتش را ندارند، ولی واقعاً گاهی اوقات فکر میکنم این آدمها اگر قدرتش را داشته باشند راحت میکشند. اگر مصاحبههای مرا بخوانید، در مورد چند فیلم که شاید بعضی از آنها را خودم هم دوست نداشتهام، اما رفتار وزارت ارشاد برایم قابلقبول نبوده است اعتراض کردهام. در یکی از مصاحبههایم خطاب به وزیر ارشاد گفتم اگر از ترس استیضاح عقب میکشی، پس بیخود وزیر شدهای. کارت را بکن، اگر استیضاحت کردند میروی، چون فکر میکردی کار غلط را نباید بکنی، ولی اگر برای ماندن و نگهداشتن میز کار غلط آنجا میدهی که پذیرفتنی نیست، مضافاً بر اینکه آدمی که به این شکل رفتار میکند، نمیماند. به نظر من مارکسیستی که پای حرفش میایستد بیشتر میماند.
مظلومیت شهدایی که شما برایشان کار کردید در چه چیزی است؟ در اینکه رسانهها به سمتشان نرفتند؟ در اینکه خانوادههایشان پیگیر قضایا نشدند؟ و یا پیگیری نکردن برخی مسئولین امر؟ بارها بهدرستی تأکید کردهاید که حتی یک عذرخواهی ساده هم از اینها نشده است. این مظلومیت از کجا ناشی میشود؟
اسمش را مظلومیت مردم ایران میگذارم. چرا و دلیلم چیست؟ آقای بروجردی مصاحبه کرده و گفتهاند دیپلماسی هم مثل جنگ است و در جاهایی بچههای ما باید کشته بشوند. به نظرم این یکی از بدترین تعاریفی است که یک دیپلمات میتواند بکند و متأسفم که بهرغم این فاجعهای که رخ داده است، باز هم بعضی مسئولین ما متوجه نشدهاند و در توجیه رفتار غلطشان دارند رفتار غلطتری را آنجا میدهند و آدم نگران میشود که نکند فاجعه تکرار شود. مثل ماجرای مکه که هر سال دارد تکرار و امسال فقط عمق فاجعه بیشتر میشود. خودم آنجا بودم. سه بار حج تمتع رفتم و هر سه بار هم در معرض خطر بودم، ولی یکبار واقعاً داشتم کشته میشدم و میدیدم که مردهها را از زیر دستوپا بیرون میکشند و میدیدم که چرا دارد این اتفاق میافتد. امسال چون فاجعه خیلی وسیع است بعضیها میگویند عمدی بوده است که بعید هم نیست. به نظرم باید تحقیقات بسیار جامعی راجع به این قضیه شود. تکرار این ماجرا که بعد هم اسمش را شهادت میگذاریم که بیتدبیری و کمکاری خودمان را لاپوشانی کنیم، نشان میدهد تا وقتی این تفکر حاکم باشد یعنی همه مردم ایران مظلوم هستند و جان تکتک آنها میتواند به خطر بیفتد. جان بچههای دیپلمات بهخاطر بیتدبیری به خطر میافتد و این یعنی اوج مظلومیت که میگویند آقای مسئول شما بهجای ما تصمیم بگیر که بمانیم یا برویم؟ آقای مسئول هم چشمهایش را میبندد و بهرغم همه اطلاعاتی که وجود دارد و آقای شاهسون هم بهعنوان یک نیروی اطلاعاتی که در آنجا بود، میگوید که من گفتم خطرناک است. دارد با صدای بلند مصاحبه میکند و میگوید که گوش نکردند، یعنی حتی به حرف عنصری که آنجا هست، وقایع را میبیند، تحلیل دارد و به شما هشدار میدهد گوش نمیدهید. اولین مظلومیت این است که خودم را در اختیار شما میگذارم و میگویم هرچه که شما بگویید و شما هم خیلی راحت میگویید برو کشته شو. چه قیمتی هم دارد، معلوم نیست. ما که نفهمیدیم. در جنگ قیمتش معلوم است. با عذرخواهی و شرمندگی از شهدا، یکی میگفت این حماقت نیست که طرف میرود روی مین که گفتم آن احمقی که به تو گفته بد گفته است. اینجوری نبوده است. شب رسیده و راه را گم کردهاند و باید از معبر عبور کنند و اگر بچهها این پشت بمانند، هوا دارد روشن میشود و همه کشته میشوند. یک عده میگویند ما میرویم و راه را باز میکنیم تا ۱۰ نفر کشته شوند، ولی هزار نفر کشته نشوند. این فرق میکند و باید اتفاق بیفتد و اوج ایثار و شهادت است، ولی معنی ندارد وقتی خود رزمندهها و مجاهدین افغانی شهر را ترک کردهاند و شهر دارد در اختیار نیروهای طالبان قرار میگیرد، دیپلماتها باید در آنجا بمانند. توجیهات عجیبوغریبی هم دارند و میگویند پاکستان گفته است مراقبت میکنیم. همین را هم نباید میپذیرفتند، چون در سال قبلش، آن اتفاق افتاده بود و مردم ریخته و سفیر پاکستان را کشته بودند و آنها از چشم ایران میدیدند و این افراطیگریای که پاکستان به آن تن داده و طالبان یک نمونه آن است، باید شما را هشیار میکرد که چنین چیزی را نپذیرید. اتفاقی هم نمیافتاد. این بچهها میآمدند و بعد از چند وقت که شهر آرام میشد دوباره برمیگشتند، چون شرایط جنگی که حسابوکتاب ندارد. ممکن است اصلاً یک خمپاره اشتباهی به ساختمان بخورد و یک عده به اشتباه کشته شوند. شرایط بغرنج بود.
بنابراین این اوج مظلومیت است که خودمان را در اختیار آدمهایی قرار بدهیم که بد تصمیم میگیرند.
مظلومیت بعدی این است که مسئولین درعینحال که خرابکاری کردهاند، حالا سعی میکنند لاپوشانی کنند و اصلاً دربارهاش حرف نزنند و هیچ تقدیر شایستهای هم از اینها نشود. از شاهسون که توانسته است بعد از ۱۹ روز خودش را به ایران برساند هیچ تقدیری نشود. او را پنهان کنند و نشان ندهند. وقتی با خانواده شهدا صحبت میکنید حالتان بد میشود. یکی از آنها میگفت در یکجا گفتم شوهرم در مزارشریف شهید شد. گفت: آهان! پس در آنجا شهید شده است. من فکر کردم در جنگ شهید شده است. انگار اصلاً قضیه اهمیت نداشته است. چرا؟ چون اصلاً روی موضوع کار نشده است. هیچ ارزشی برای موضوع قائل نشدهاند و آدمی که باید با افتخار سرش را بالا بگیرد و بگوید برادر من یا شوهر من در آنجا شهید شده، سرش پایین است، چون اگر حرفهای بروجردی درست باشد که دیپلماسی مثل جنگ است، این بچهها در جنگ شهید شدهاند. البته امسال آقای روحانی با خانوادههای اینها ملاقات کرد. امیدوارم این عذرخواهی از سر دلجویی نباشد، بلکه به این معنی باشد که ما دیگر این خطا را نمیکنیم و متوجه شدهایم، ولی وقتی به این معنی نیست، همچنان نگران هستم. یکی از دلایلی که این فیلم ساخته شد همین است که بگوییم این فجایع ممکن است اتفاق بیفتند.
اخیراً در بعضی از محافل شنیدهایم که میگویند برای این فیلم دارند به آقای برزیده فشار میآورند که چرا به سراغ این سوژه رفتی و چرا این فیلم را ساختی. آیا این حرف صحت دارد؟
نه تحت فشار نبودم. بماند که من اهل فشار هستم و با فشار مشکل ندارم و تحمل میکنم، ولی با بعضی از رفتارها میگویند که فلانی این فیلم را ساخته است که مثلاً حال دولت آقای روحانی را بگیرد و ماجرای مذاکرات ۱+۵ را زیر سؤال ببرد. واقعاً اینطور نیست. آدمی که این حرف را میزند، اگر فقط کمی مرا بشناسد میداند که اینطور نیست و این موضوع در هرزمانی که اتفاق بیفتد، راجع به آن حرف خواهم زد.
وجود این فشارها را تأیید میکنید؟ جایی بوده است که به شما گفته باشند چرا این را ساختی یا حالا که ساختی منتظر باش که عواقبش را هم تحمل کنی؟
نه هیچ کس مستقیم چنین چیزی را به من نگفته است.
در مرحله انتخاب بازیگر اتفاقی که برای «روباه» آقای افخمی یا برخی دیگر افتاد برای شما هم پیش آمد که بازیگری فیلمنامهای را بخواند و بگوید شرمندهام، بازی نمیکنم؟ در کار آقای افخمی اتفاق افتاد که بازیگر قرارداد بست و بعد گذاشت و رفت.
یکوقتی آقای افخمی و بعضی از دوستان دیگر گفتند برای فیلم امام گفتیم بیایید بازی کنید و گفتند نه! فردا امریکا چنین و چنان، ولی الان فکر نمیکنم چنین وقاحتهایی وجود داشته باشد. البته صحتوسقم چنین حرفهایی پای خود آقایان!
برای مزارشریف چنین مشکلی وجود نداشت؟ نشد که بازیگری فیلمنامه را بخواند و بگوید بازی نمیکنم؟
ترجیح میدهم وارد این بحث نشوم.
پس این امکان وجود دارد که بازیگرهایی چون دیدهاند سوژه ملتهب است قبول نکردهاند.
چیزی که کلاً دارد کار را برای ما سخت میکند این است که یک کسی به من گفت تو اهل منقل و مشروب هستی؟ گفتم نه. طبیعی هم هست. کبوتر با کبوتر، باز با باز. به او هم خرده نمیگیرم. ممکن است بازیگر خوبی هم باشد، ولی همانقدر که زندگی شخصی او برایم مطلوب نیست، قطعاً شیوه زندگی من هم برای او جالب و جذاب نیست. ممکن است نگران هم باشد که من یا امثال من برویم و اینطرف و آنطرف از زندگی شخصی او بگوییم. متأسفانه این فضا برای تمام فیلمسازان بعد از انقلاب و نهفقط برای من وجود دارد.
بعضی از مسئولین وقت نسبت به اثر شما موضع گرفته و مثلاً پرسیدهاند چقدر درست کار کردید یا درست نبود؟ مخصوصاً که تکلیف جناحی حوزه کاملاً مشخص است و با هیچ دولتی جابهجا نمیشود. نگفتهاند که نباید زیر بلیت حوزه هنری میرفتید؟
ما یک خرده با آدمهای عادی فرق و تجارب این شکلی داریم. برخوردی که در جشنواره و اکران با فیلم میشود، دستکم یک مورد میشد که ما را دعوت کنند و بگویند دست ما درد نکند. خسته نباشی.
از مسئولین سیاسی.
حتی یک مورد هم اتفاق نیفتاده و حتی یک نفر زنگ هم نزده است.
فکر نمیکنید از اینکه شما این کار را ساختهاید ناراضی هستند؟
واقعاً نمیدانم.
الزاماً شخص آقای بروجردی که در آن موقع معاون وزارتخانه بود منظورم نیست، اما کسی نبوده است که بگوید نباید این را میساختی و این پروندهای است که اگر خودمان میخواستیم مطرح کنیم میکردیم و چرا این کار را ساختی؟
نمیدانم. حتی میخواهم موضوع را سادهتر کنم. نه قصه مزارشریف، بلکه هر قصهای که دغدغه و از جنس ماست، بهرغم اینکه برخی آقایان ادعا میکنند از جنس شما هستیم، به نظرم یک دروغ بزرگ است و ابداً از جنس ما نیستند. ما و کارهایمان را دوست ندارند. حوصله این کارها را هم ندارند. نه رستاخیز را دوست دارند، نه مزارشریف را.
یعنی سینماگران را مزاحم کار خودشان میبینند؟
دقیقاً. بخصوص بخشی از بچهها که راحت خریده نمیشوند و نمیتوانند به آنها بگویند در دولت اصلاحات اینجوری و در دولت آقای احمدینژاد آنجوری باشید و بلد نیستند همهجوره با سینما حال کنند. البته آنها برنده دنیایی هستند و هیچ شکی هم نیست. همیشه فیلمهایشان را میسازند و همیشه هم مورد تحسین و تشویق قرار میگیرند. برخی مسئولین دچار کیش شخصیت هستند. کنار بعضیها بیشتر دوست دارند عکس بگیرند تا در کنار درویش یا برزیده یا حتی مجیدی. این روحیه وجود دارد. برای اینکه خلاف آن ثابت بشود، باید رفتارهای خلاف این را ببینم. چیزی که امروز در دورههای مختلف دیدهام واقعاً همین است که آقایان از جنس ما نیستند و فرقی هم نمیکند، چه در دوره آقای روحانی، چه در دوره آقای احمدینژاد و چه قبل از آن.
در مشهد همایش فیلم بود و گفتم هنوز پای حرفم هستم که چه خوب است مسئولین عذرخواهی کنند، مخصوصاً آقای روحانی که امروز بالاترین مقام کشور هستند و آن موقع هم بودند و میدانم که ایشان هم با این موضوع مسأله دارند، در حالی که در قضیه دخالت هم نداشتند، ولی فکر میکنم بابت توجیه غلطی که درباره این موضوع اتفاق افتاد، عذرخواهی کنند و چیزی هم از ایشان کم نمیشود. آقای ایوبی بلافاصله رفت بالا و گفت: «آقای برزیده! طالبان باید عذرخواهی کند. کسانی که بچههای ما را کشتند باید عذرخواهی کنند.»
متوجه میشوند. شاید هم نمیشوند، ولی گناهشان کمتر از این نیست که متوجه بشوند و اینطوری حرف بزنند. مگر من طالبان را تأیید کردم؟ میگویند اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. دارم این را اثبات میکنم، ولی نمیگویم که او جنایتکار نیست. ما از این مشکلات الیماشاءالله داریم.
برخورد همکاران سینماگران شما که عدهای شبیه به خودتان هستند و عدهای هم شبیه به آنچه توصیف کردید، چه بوده است؟
قصد مظلومنمایی ندارم و مظلوم هم نیستم و به نظر خودم آدمی هستم که دارم در چند جبهه میجنگم. نزدیکترین دوستان و حتی خانوادهام هم شاید متوجه نمیشوند دارم چه کار میکنم، ولی بهطور مشخص به شما بگویم که آدمهایی از این دست، خیلی تنها میمانند. وقتی قرار است شما همانطور زندگی کنید و به هر شرایطی تن ندهید خیلی کارتان سخت میشود. یک زمانی جزو منتقدین جدی آقای شمقدری و دوستانشان بودم و با هم درگیر بودیم، آن هم در شرایطی که همه آنها جزو دوستانم بودند. حسن نمازیان هم دستیار و هم همکار و هم دوست من بود. آقای میرعلایی و آقای شمقدری هم همینطور. بههرحال سلام و علیک داشتیم و دشمن هم نبودیم. خیلی فرصت خوبی بود که استفاده کنم، اما وقتی میدیدم که غلطهای فاحشی دارد اتفاق میافتد، طبیعی بود که بایستم. امروز هم همین شرایط را دارم. آقای جنتی بهعنوان وزیر ارشاد، ازنظر من بههیچوجه شایستگی این وزارت را ندارد. آقای ایوبی آدم بسیار منعطف، مهربان و خوشی است، ولی در شرایط ملتهب به آدمی نیاز داریم که بتواند بایستد. چند وقت پیش در بزرگداشت آقای درویش از ایشان پرسیدند که چرا برای این فیلم هیچ کاری نمیکنید؟ گفت دستم بسته است و حتی نمیتوانم حرف بزنم. به بچهها گفتم: خب! وقتی کسی حتی حرف هم نمیتواند بزند چرا مانده است؟ شما در بالاترین مقام سینمایی میگویی حتی حرف هم نمیتوانم بزنم پس چرا ماندی؟ کی قرار است بالاخره کسی حرف بزند؟ نسبت به اینجور آدمها انتقاد دارم و میگویم همانی باشید که هستید. در محافل خصوصی یک جور حرف میزنند و جاهای دیگر جور دیگری. قبلاً هم دیدهام که کسی به من گفته است وزارت اطلاعات با فلان فیلم مشکل دارد و اگر میخواهید کاری کنید بروید وزارت اطلاعات. بعد میروی وزارت اطلاعات و به شما میگویند به قرآن آقای فلانی خودش گفته است فلان فیلم نرود خارج از کشور. آدم تا این حد منافق؟ آدم اطلاعاتیای که دارم میگویم بسیار آدم فرهنگی و خوبی است و رابط وزارت اطلاعات با خانه سینماست. در یک جلسه خصوصی این حرف را زد که والله ما مشکل نداریم. باور نداری، او را بیاور روبرو کنیم. در این حد نفاق دیدهام. به نظر من دست آدمهایی را که نفاق ندارند و همانی هستند که نشان میدهند باید بوسید و به آنها گفت دمتان گرم. دستکم تکلیف آدم با شما روشن است که تا کجا با تو بیایم، کجا نیایم، کجا تو مرا قبول نداری، کجا من تو را قبول ندارم، ولی واقعیت این است که وضعیت خیلی خرابتر از این حرفهاست. باز هم میگویم بچههای سینما این آمادگی را دارند که در شرایط منطقی با حرف منطقی قانع شوند و همراهی کنند. اکثریت کسانی که میشناسم عناد ندارند و بهدنبال براندازی نیستند. میخواهند در کشورشان کار کنند و حرفشان را بزنند.
در بین همکارانتان چطور؟
در بین همکاران آدمهایی هستند که نان را به نرخ روز میخورند. به آنها خرده هم نمیگیرم. بالاخره انتخاب کردهاند که در این دنیا خوب و بیدغدغه زندگی کنند، خوب پول در بیاوریم، چیزهایی را که دوست داریم بسازیم. مردم دوستمان داشته باشند، تشویقمان کنند. انتخاب کردهاند. به نظرم در اینجا هم مسئولین باید جوابگو باشند که شما چرا به اینجور آدمها بها میدهید که حاضرند به هر قیمتی هر کاری بکنند. مسألهشان هم نه مملکت است، نه شما، نه دین. از نوع رفتار و چرخشهایی که دارند میشود این چیزها را فهمید. یک گروه هم به جاهایی وصل شدهاند و راضی و خوشحال هم هستند و مشکلی هم ندارند. ما هم قطعاً برای آنها آدمهای جذابی نیستیم. چون دائماً غر میزنیم و گاهی هم خودمان را که در آینه میبینیم از خودمان بدمان میآید و میگوییم چقدر نق میزنی؟ ساکت باش. از آنطرف هم آنقدر ماجراها بر ما گذشته و بدون شک بار سنگینی روی دوش و دل ماست. این را واقعاً از سر فخرفروشی نمیگویم. این را روی دوش ما گذاشتهاند. بالاخره ما با یکسری آدمها همنفس بودیم و میدانیم چه میخواستند و چه فکر میکردند. در بحث دزدیها دائماً به روزهای جنگ و کسی فلاشبک میزدم که فرمانده گردان بود، بعد میگفتیم تجهیزات میخواهیم، میگفت هنوز میشود از اینها استفاده کرد.
بنا ندارید ناظر بر چیزهایی که الان میفرمایید کاری بسازید؟
واقعاً چقدر میشود کار کرد؟ سینمای ما که سینمای بخش خصوصی نیست. همان کسی هم که ادعا میکند خصوصی است دلارهایش را از جای دیگری آورده است. البته تک و توکی هم ممکن است باشند که با سرمایه خودشان بسازند، ولی اکثریت را بخش دولتی تأمین میکند.
یعنی نمیشود این چیزی را که الان گفتید تصور کرد؟
سنی از من گذشته است. میبینیم که بابک زنجانی که از دانهدرشتهایشان است میرود دادگاه و هر روز توجیه جدیدی برای کارهایش در میآید، در برابر قوه قضائیه و این جریان قوی چه کار میتوانم بکنم؟
باز هم به سراغ داستانهایی مثل مزارشریف میروید؟
بعد از موضوع جنگ که همیشه دغدغه من بوده است و همچنان خواهد بود و فقط بهخاطر اینکه دیگر شرایطش نیست و به همین دلیل کار نمیکنم، خودم از جنسی از فیلمسازی خوشم میآید که از ابتدا باید همان را دنبال میکردم، البته اگر جنگی نبود و اگر مزارشریفی اتفاق نیفتاده بود.
چه موضوعاتی؟
موضوعات انسانی و موضوعاتی که کمی کمک کند به خودمان برگردیم، البته این یک کمی ادعاست، ولی شاید کمک کند که بتوانیم به خودمان برگردیم. کمی وجوه انسانیمان را دوباره مرور کنیم. اتفاقاتی که در مکه میافتد، یک فاجعه سیاسی نیست. برگردیم و ببینیم آدمها چگونه به اینجا میرسند که میشوند طالبان و داعش و نیروهای عربستان؟ و هیچ تصور نکنیم که ما نمیتوانیم برسیم. ما هم اگر نرسیم میتوانیم برسیم. فکر میکنم از این مراقبتها که اساس ظهور پیامبران بوده است و آنها به خاطر مکارم اخلاق آمدند، حرف زدن کار بسیار دشوار و حرف زدن از مزارشریف خیلی آسانتر است. اینکه آدم از چه راهی وارد شود که نصیحت نباشد و قصه درست باشد، کار سختی است، ولی فکر میکنم که باید به سمت آن بروم.
توصیهتان به کسانی که میخواهند قصههایی شبیه مزارشریف بسازند و قصههای واقعی را روایت کنند چیست؟ باید مراقب چه چیزهایی باشند؟ آیا بهتر است به سمت آنها نروند؟ تجربه شما چه میگوید؟
جا دارد که از آقایان بیگلری، حمزهزاده و بخصوص آقای مؤمنی در حوزه هنری تشکر کنم، چون بعضی از این اتفاقات قائم به آدمها هستند و نه سازمانهایی که در آن کار میکنند. حوزه هنری واقعاً خیلی کمک و هزینه کرد و بعضی از مشکلاتی را که در طول کار پیش آمد، تحمل و با من همراهی کرد. به نظرم خیلی ارزشمند است و برای همیشه ممنونم. امیدوارم اگر وظیفه بوده است که این کار آنجا شود و اگر ثوابی بوده است، در وهله اول نصیب حوزه هنری و کسانی که اسم بردم شود. بههرحال موضوع بسیار حساسی است و باید خیلی با دقت و حوصله کار کرد.